نفس سجادم

نفس سجادم...

نفس سجادم...

نفس سجادم...

اقای مح نژ عزیز سلام من شما را دم مغازه قرن ارتب دیدم موب فروشی... نمیشناختمت گمانم خوب امدی تو خوب امدی فرزندت خوب امد خانومت خوب امد اما  من بد امدم... بد بیرون امدم... با شوهرم...بد...بیرون امدم... من شوهردارم مردی ک قطعا روی من تعصب دارد و من ب یقین پایبند اویم... مانتو ب جای چادر روسری نه خیلی جلو ب جای حجاب کامل خنده ب جای عبوس بودن هیچکدامشان راهم و دینم را عوض نمیکند... من امروز بیاد لقمان حکیم افتادم...ادب از ک اموختی...از بی اد... شاید چادر بهترین حجاب باشد ، وقتی مردی چون تو در خیابان های این شهر هفت بیجار با همسرش(!) و کودکش (!) متعهدانه راه میرود... نفس سجادم...